دختری با پدرش می خواستند از یک پل چوبی رد شوند
پدر رو به دخترش گفت:
دخترم دست مرا بگیر تا از پل رد شویم
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمی گیرم، تو دست مرا بگیر!
پدر گفت:
چرا !؟
چه فرقی می کند!؟
مهم این است که دستم را بگیری و باهم رد شویم
دخترک گفت:
فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم،
ممکن است هر لحظه تو را رها کنم!
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد....
+این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است.
هر گاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و نا آگاهی،
دستش را رها کنیم..،
اما اگر از او بخواهیم دستمان را بگیرد،هرگز دستمان را رها نخواهد کرد..،
.. و این یعنی عشق...
+پس دعا کنیم که خداوند همیشه دستمان را بگیرد.
حس خدایی شدن...برچسب : نویسنده : 8tanhay218 بازدید : 192