یا رب ...

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دیشب سحر با رب خود دیدار کردم
در نیمه شب چشمان خود هوشیار کردم

سجاده ای را باز کردم پر ز احساس
با مشتی از مریم کمی عطر گل یاس

چشمان پر نم با دلی لبریز از غم
با دستی از محتاج و قلبی پر ز ماتم

با صد گله از روزگار و این جدایی
با ناله می گفتم خدایا تو خدایی

با گریه میگفتم تویی نور امیدم
نور دلم ، محبوب من، صبح سپیدم

با من کلامی گو اگر چه روسیاهم
بر باد داده ام همه عمر تباهم

دور از تو بودم غافل از اینکه تو هستی
بودم میان نکبت و زاری و مستی

مست از غرور و امن از این مال دنیا
مالی که از من نه تو خود دادی خدایا

خیلی گنه کردم دگر رویی ندارم
از این سبب سر را به سجده می گذارم

تا که نبینی صورت شرمنده ام را
شاید ببخشی کارهای کرده ام را

از کرده های خود چنان بیزارم از خویش
که می کشم چادر به روی صورت خویش

اما تو ربی اشکهایم را نگاه کن
من بنده ای بد لیک تو من را صدا کن

یارب دگر جز تو کسی با من نمانده
حتی به دشنامم کسی اسمم نخوانده

یارب به جز اینجا دگر خانه ندارم
تا لحظه ای این سر به آرامش گذارم

یارب گنه کردم غلط کردم تو بگذر
از این همه توبه که بشکستم تو بگذر

یارب مرا از درگهت خانا نرانی
یارب مرا از دشمنان حق ننامی

یا رب به چشمان پر از اشکم نگاه کن
یا رب مرا یک بنده ای نادم صدا کن

من هم دگر از کوی تو جایی نمانم
من هم دگر جز نام تو نامی نخوانم

با التماس و ناله و اشک و تمنا
راز و نیازی کردم و گفتم خدایا

من می روم اما امیدم بر تو بسته
من می روم اما دلم پیشت نشسته

وقتی که پایان شد نماز صبحگاهم
رفتم کنار پنجره بعدش بخوابم

دیدم که می امد چه زیبا باز باران
انگار می آمد بهار اندر زمستان

می شست این خاک زمین پر گنه را
بوی طراوت از زمین آمد خدایا

گفتم خدا هم حرف زد با این دل من
شاید ببخشد باز گردد مشکل من

#ندا ملاصالحی

حس خدایی شدن...
ما را در سایت حس خدایی شدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8tanhay218 بازدید : 233 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1398 ساعت: 10:02